به کلبه بارونی من خوش اومدین
صـــــدای بـاران زیباترین تــرانه خــداست
به کلبه بارونی من خوش اومدین
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد
کـــہ مــَعنی سه نقطههاے انتهاے جملههایَتـــ را بفهمد هَـمیشه بـآید کسـی باشد تا بُغضهایتــ را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد بـآید کسی باشد کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد کسی بـآشد کـــہ اگر بهانهگیـر شدے بفهمد کسی بـآشد کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن بفهمد به توجّهش احتیآج داری بفهمد.. کـــہ زندگی درد دارد بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران تنگــ شده استــ همیشه باید کسی باشد همیشه ...
خدای هوای دلامونو داشته باش.. پ.ن1: و حالا دو ماه و16 روز از زندگی مشترکمون زیر یک سقف گذشته
همسرانه
برای از بین بردن احساس یک زن؛ نیازی نیست... فریاد بزنی، ترکش کنی، رویاهایش را بدزدی، یا به او خیانت کنی و نبینی اش! برای کشتن یک زن کافیست وقتی برای تو پیرهن نواَش را میپوشد فراموش کنی بگویی: « چه زیبا شده ای بانو....» آنگاه تکه ای از زیبایی زن می افتد، و کمی از قلبش می ریزد، و اگر فقط چندبار دیگر، به همین راحتی زیبایی اش از نگاه تو بیفتد، تمام او می شکند! و یک روز صبح؛ زنی را میبینی، که روحش به مقصد ناکجاآباد به تنهایی، خانه ی تو را ترک کرده! اما خودش مشغول چیدن میز صبحانه توست... و تو محکومی؛ با جسد متحرک یک زن زشت صبحانه بخوری. برای زیبایی بخشیدن به هر صبح و هر روز دنیا و نجاتش، ستایش کردنِ تمامِ جانِ یک زن را یاد بگیرید...
پ.ن : هیچ چیز دلنشین تر از این نیست که مدام نامت را صدا بزنم با یک علامت سوال..؟! و تو با حوصله جواب بدهی جانِ دلم..؟
« هوالحـــــق »
یکی باید باشد توی زندگی، که فقط باشد. ببینمش، با دیدنش لبخند بزنم، بخاطرش باشم .. یکی باید باشد که فکرم را به خودش مشغول کند وقتی دید زانو بغل گرفتهام نگاهی آرام به من بیاندازد، بگوید: دفترچهام را ندیدهای؟ از صبح نمیدانم کجا قایم شده.. مرا بفرستد دنبال دفترچهای که لای کتابش قایم کرده، تا سرم گرم شود، تا غمگین نباشم.. یکی باید باشد که رنگ آبی را دوست داشته باشد، اهل خلوت کردن باشد، اهل سکوت باشد، اما باشد.. یکی باید باشد، که فقط باشم برایش.. مرا که میبیند لبخند بزند، روبرویم بنشیند، استکان چای را توی دستش نگه دارد، چشمهایم رنگ چای را دنبال کند تا لبهای ساکت او بگوید غروب را در کجا ببینیم؟ یکی باید باشد که هر چند وقت به من یادآوری کند آرزوهایم را یکی باید باشد، چنگال را در هندوانه فرو کند، بلندش کند، به طرف من بگیرد و بپرسد راستی، آرزوی بعدی چیست؟ یکی باید باشد که نگاهش که میکنم، آرزو کنم آرزویی نکنم که در آن تنها باشم! خدایا چقدر زود گذشت از این پستم ( http://lahzehayebarani.parsiblog.com/Posts/49/ ) امروز درست یکسال از اون اتفاق خوب می گذره، از اون اتفاق خوبی که باعث شده مارو کنار هم قرار بده از این که کنارمی احساس آرامش می کنم.. مگه خداوند غیر از این فرمودند که : « و مِن آیاته أنْ خلق لکم مِن أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إلیها » از نشانه های خدا این است که از جنس خودتان همسـرانی برای شما آفرید تا در کنار آن ها آرامش بیابید. «وعده خداوند حق است» خداوند رو شاکرم به خاطر وجودت و ممنونم ازش به خاطر بودنت اولین سالگرد کنار هم بودنمون مبارکــــ. همسرمـــ..
خدایا هوای دلامونو داشته باش...
هوای دو نفره داشتن کافیست حواسمان به هم باشد!..
دلت که از آدم ها گرفت غصه ها را فرو ریز در گنجینه دل،
ببخش و فراموش کن بدی ها را! مثل همیشه بگذار برای روزی که خدا می آید! بگذار خدا بیاید و بپُرسد، مرهم بگذارد، و تا بخواهی گله کنی به آغوش بگیرد و بگوید میدانم... تصویر:حـــــرف دل
........
|